ای فلک! کو پدر؟ آن چشمه ی امید کجاست؟
چشمه روشن جان، پرتو خورشید کجاست؟
کو پدر؟ او که مرا روز فروزنده چو مهر
بود شب نورافشان چون مه و ناهید کجاست؟
کو پدر؟ او که همه عمر مرا بود پناه
بر سرم سایه ی آن طالع جاوید کجاست؟
او که یک عمر مصون داشت مرا از هر بیم
با یقین دور همی داشت ز تردید کجاست؟
یاس با بودن او در دل من راه نداشت
پدر، آن راحت جان، مایه ی امید کجاست؟
پدر، آن تاج سرم، او که تمام مه و سال
داشت در کوشش من آن همه تاکید کجاست؟
ای خلیقی! پدر آن آینه ی جان تو کو؟
او که می کرد تصاویر تو تایید کجاست؟